سلام...سلامی به زیبایی انتظارو به وسعت سکوت
می نویسم....
می نویسم تنها به یاد او و برای او...می نویسم به یاد روزهای شیرین انتظار،به یاد لحظه های فراق و چشمان منتظر...
می نویسم به یاد او که عشق را در نهان خانه ی جانم گذاشت و واژه ی شیرین انتظار را به من آموخت.
به راستی که انتظار چه زیباست...چه زیباست آن چشمانی که هر جمعه چشم به راه معشوق می ماند و چه پاک و مقدس است آن دلی که هر لحظه برای معشوق بتپد.زندگی آن لحظه ای است که منتظرخود رادرزیر سایه ی معشوق بیابد،معشوقی که تمام هستی تنها با وجود او معنا پیدا می کند.معشوقی که نام قشنگش کبوتر دل را دیوانه وار به شوق پرواز در می آورد.
آری...نام دلربایش مهدی است.مهدی جان تمام هستی ام،لحظه های بی کسیم و آشیان وجودم تنها زمانی معنا پیدا می کند که تو در کنارم باشی...
هرجمعه چشم به راه جاده ی بی منتهای روزگار هستم تاروزی که تو به بیایی...
هر گنهکاری مجازاتی دارد ولی روزگار سخت ترین مجازاتش را برای دل عاشق من گذاشت،آن هم دوری تو...
مهدی جان...گرچه گنهکارم ولی امید به لطف تو دارم، امیدم را ناامید مکن...
دعا برای فرج آقا یادتون نره...
التماس دعا...